|
زن ایرونی زن ایرونی تابستون شد و منو پسرم راهی سفر طبق معمول شوهرم نمیخواست که بیاد چند بار اصرار کردم اما نیومد ما هم رفتیم تهران مامانم تهران کار میکرد کار شبانه روزی از یه پیرزن نگهداری میکرد ما هم چند روز مهمون اونا شدیم در صدد این بودم که حضانت بچمو بگیرم اما نمیتونستم هی بیامو برم توی اون مدتی که توی شهرستان بودم اینترنتی دوستای خوبی پیدا کرده بودم البته خانوم بودن :) یکیشون ناهید که تهرانه تقریبا چهار ساله که با هم دوستیم تلفنی و چتی خیلی با هم حرفیده بودیم و تهران همو دیدیم انگار که صد ساله میشناسمش از همه چیز هم خبر داریم ناهید گفت پسر عمش وکیله و میتونه کمکم کنه با هم رفتیم پیشش و پسر عمش گفت من از همه برای حضانت دو ملیون میگیرم از شما یک ملیون میگیرم من رفتم تو خودم چون میدونستم شوهرم بهم نمیده خودم هم که منبع در امدی نداشتم ناهید اشاره کرد که اون با من با ناهید اومدیم بیرون گفت: من میدم گفتم نه اصلا گفت من میخوام که بدم بالاخره قبول کردم اما بهش گفتم که خرد خرد بهش پس میدم مدارکو به ناهید دادم تا به وکیل بده بعد چند روز با مامان رفتیم مشهد (خونه مامانم) 10 روزی هم اونجا بودم و برگشتم خونه خودم وقتی برگشتم یک ماه تموم هر روز ، هر روز شوهرم گیر میدادو اشک منو بچه رو در میاورد خسته شدم یه مرضیم داشتم که باید میرفتم دکتر اما دکترای اینجا به درد خودشون میخوره بنابراین بعد یه ماه باز گفتم من میرم مشهد و شوهرم هم از خدا خواسته مارو راهی کرد از خدا خواسته که میگم از این جهت میگم که به قول خودش خونه اروم و ساکت باشه و منو پسرم رفتیم رفتن منم از جهت این بود که تو ارامش باشم سکوت دور از غرغر تنش و.. ادامه دارد........ نظرات شما عزیزان:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بیشتر ازعشق ،از پول،از ایمان ،از شهرت ،از انصاف "به من حقیقت بده خدایا گفتم بریدم گفتی:لاتقنطوا من رحمت الله گفتم:کی می دونه تو دلم چی میگذره؟ گفتی :ان الله یحول بین المرء و قلبه گفتم هیچ کسو ندارم گفتی:و من یتوکل علی الله فهو حسبه گفتم فراموشم نکردی گفتی:فاذکرونی اذکرکم [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گ ل][گل][گل][گل] با مطالب کوتاه جدید بروزم.دوست داشتید تشریف بیارید
درباره وبلاگ  زن ایرونی یعنی..؟ آخرین مطالب نويسندگان موضوعات پيوندها
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||
 |
ورود
اعضا:
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: